ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

خوشگل باباش **********

روز 22 بهمن چقدر به ویانا خوش گذشت .

صبح : که از خواب بیدار شده بود بعد از صبحانه با بابا سعید سه ساعت رفتند پارک بازی و دو کردن داخل پارک حسابی بهش خوش گذشته بود ( البته از بعدازظهر آبریزش بینی گرفته بود به خاطر پارک رفتن) دختر گلم وقتی مامان می گه زمستان نمی شود بروی پارک به خاطر اینکه سرما نخوری . بعد از پارک حسابی خسته شده بود دو ساعت خوابید . بعدازظهر : ویانا باباسعید رفتن جگرکی و مغازه دایی بهرام . شب   : عمو خلیل با زن عمو و هستی و نوید آمدن خانه مان ویانا حسابی بهش خوش گذشت دختر عمو و پسر عموش برای ویانا یک عروسک خرگوش خیلی خوشگل خریده بودند و  تا ساعت 12 شب بانوید و هستی بازی کردند و الیته یکمی همه بهانه گیری می کرد چون ویانا بعدش می آید مامان کسی می...
23 بهمن 1392

با بابا سعید رفتم جگرکی 3 سیخ جیگر خوردم (1392/09/13)

دیروز با مامان پروین رفته بودید برات سیب بخرد( ویانا خانم حوس سیب کرده بود ) همین که آمدی داخل کوچه بابا سعید تازه از سرکار آمده بود را دیدی بعد سریع سوار ماشین بابایی شدید با هم رفتید جگرکی چون هفته ای یک بار با بابا می روی جگر می خوری موقعی که آمدی خانه بابا می گفت صاحب جگرکی وقت به ویانا نگاه می کرد و می خندید از سه سیخ جگر وقت یک دانه به بابا داده بودی قربونت بشم    ...
21 بهمن 1392

کار خطرناک ویانا

مامان وحیده مشغول ظرف شستن بود ویانا از داخل کابینت ظرفشویی یک لگن برداشت و رفت من هم فکر کردم می خواهد باهاش بازی کنه نگو رفته کنار اجاق گاز لگن گذاشته زیر پاش رفته بود روش که ببیند داخل قابلمه غذا چی ؟ سرم را که برگرداندم دیدم ویانا داره قابلمه غذا را نگاه می کنه بهش گفتم چکار می کنی؟ غذا نگاه (یعنی دارم غذا را نگاه می کنم) ای خدا اگر دستش را می زد به قابلمه یا قابلمه را می کشید می افتاد روش چه بلایی سرش می آمد خدا رحم کرد.   ...
21 بهمن 1392

خوشگل بشی

ویانا جونم می آید موهای مامان وحیده را آشفته می کنه بعدش می گه خوشگل بشی (قربون این آرایشگر کوچولوم بشوم) تازگی ها کلمات جدیدی را هم یاد گرفته تخ من ( تخم مرغ من ) نَخام  ( نمی خواهم ) بشین ( بنشین) بدو  ( برو ) عیضا   ( عمو علیرضا ) بزنم    ( کسی را که می خواهد دعوا کند) بشین   (نشستن) بخور    (خوردن) سلام خوبی چطوری و اما کلمه ای که خیلی قشنگ می گی       آقا سعید و.......... ...
20 بهمن 1392

اتاق من

ویانا چند روزه که فقط گیر داده به این کلمه اتاق من   به ویانا می گم خودت برو توی اتاقت می گه نه می آید خودش را می اندازه بغل مامان که بغلش کنم ببرم بعدش می گه از اون از اون خودش هم نمی داند چه می خواهد فقط قصدش اذیت کردن مامان وحیده است حتی شبها که می خواهیم بخوابیم این کار ویانا خیلی زیادتر تکرار می کنه . و هر چی اسباب بازی می آورم که بازی کنه فقط در حد نگاه کردن دوباره شروع می کنه از اون ازاون ...
20 بهمن 1392

کوتاه کردن موهای ویانا

روز جمعه ویانا با بابا سعید رفت آرایشگاه مردانه که موهاشو کوتاه کنه چنان گریه ای کرده بود بابا می گفته دستاشو گرفته بودم پاهاشو محکم می کوبید ، سرش را تکون می داد چنان جیغ هایی که کشیده بود از دم آرایشگاه تا خونه آنقدر گریه کرده بود که لبهاش می لرزید حتی از باباش هم متنفر شده بود بعد از حمام هم که خوابیده بود توی خواب گریه می کرد ببین یک آرایشگاه رفتن ویانا چقدر حالش را خراب کرده بود. ...
19 بهمن 1392

بازی با استخر بادی

اول می نشیند داخلش کمی که بازی کرد استخر را بلند می کند می رود زیرش بعد مامان صدا می کنه می گه گم شدم (یعنی بیام ویانا خانم پیدا کنم ) تازه باید گریه هم کنم (حتماً دستامو بزارم روی چشام وگرنه قبول نمی کنه الکی گریه کنم)     ...
19 بهمن 1392