ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

خوشگل باباش **********

عصبانت مامان از دست شیطنت های گل دختر 1392/12/01

عزیزم بعضی مواقعی واقعاً از دست کارهایت عصبانی میشم بعد دوباره پشیمان میشم که چرا ازدستت عصبانی شدم آخه قربونت بشم تازگی ها خیلی لجبازی میکنی ، اگر چیزی را بخواهی بهت ندهم شروع میکنی به گریه و داد زدن . وقتی هم بابا یا کسی را می خواهی شروع می کنی مامان را اذیت کردن . روز جمعه رفته بودیم خانه زندایی وزی روضه از دست کارهایت دیوانه شده بودم . مثلاً می رفتی بچه ها را می زدی و حسابی دعوا می کردی . توی چای همه قند می انداختی . وسایل پذیرایی که جلوی مهمانها بود برمی داشتی فرار می کردی . یا گریه می کردی می گفتی آم یعنی خوراک بدهم . چیزیهایی که را که نباید بخوری را خوردی مثلاً کاکائو ( 4 تا ) چایی . در کل اصلاً یکجا ننشستی یا دنبالت می کردم یا توی ...
9 آذر 1392

نفس مامان دوباره تب کرده (1392/09/04)

عزیز دل مامان روز دوشنبه شب تب کرده بودی من و بابایی تا ساعت سه و نیم نصف شب بالای سر ویانا نشسته بودیم بابایی دختر گلش را پاشویه می کرد و حسابی نگران بود . چون علاه بر تب بالا هم آوردی مامان و بابایی هم مجبور شدیم چهارشنبه سرکار نرویم . چهارشنیه شب هم رفتیم خانه مامان پروین خوابیدیم مامان پروین چند بار نصفه شب از خواب بلند شد و به ویانا سر زد صبح هم با بی خوابی که داشت رفت سرکار .امروز هم که چهارشنبه است مامان وحیده آمده سرکار دو ساعت خواستم خروجی بگیرم زودتر بروم پیش دختر گلم اما رئیس اجازه نداد ای خدا چکار کنم .........   انشاء اله زود زود خوب بشی .     ...
6 آذر 1392

کارهای جدید ویانا1392/08/29

دختر گلم روز سه شنبه رفتیم فروشگاه حامی نمی دانستم چطوری تو را بگیرم ماشاء آنقدر شیطنت کردی ، می رفتی سمت رگال لباسها دانه دانه لباس ها را تکان می دادی ، برای خودت چنان بدو بود می کردی که نگو بعدش رفتیم یک کتاب آشنایی با حیوانات را خریدم چون جنسش مقوایی بود فکر کنم مثل کتاب دانستانهای قبلی پاره پاره نکنی . دایی بهرام هم یک توپ با شکل کیتی برات خرید تو هم شروع کردی با توپ بازی کردن حسابی بهت خوش گذشت .  کلمات جدیدی که تازگی ها با آن زبان شیرنت میگی : برو - باشه - آله ( منظور همان آره) - دایی - سو ( سوسن) -
29 آبان 1392

عزاداری امام حسین (ع)

دختر گلم پارسال نی نی بودی موقعی که بردم توی مراسم عزاداری شرکت کنی ولی امسال که دیگه بزرگتر شدی مامان پروین ویانا را برد مراسم عزاداری خانه دوست مامانی ولی زود برگشتی چون هم مامان می خواستی هم بابا را وقتی که آمدی دسته را توی خیابان دیدی برات جالب بود اولش شروع کردی به سینه زدن ولی همین که صدای تبل را شنیدی شروع کردی به دست و رقصیدن . وای وای چکار بدی مامان آخه توی مراسم عزادی مگه می رقصن یا دست می زنند . ...
19 آبان 1392

لغت نامه ویانا

مامان     مامان بابا         بابا ددر       موقعی که می خواهد برود بیرون یا حوصله اش سر رفته باشد از این کلمه استفاده می کند آم          چیزی که می خواهد بخورد یا بخواهد بهش بدیم مثلاً اسباب بازی - نان - وسایل خانه دَر          در چیزی را که می خواهد باز کند مثلاً در آب معدنی پشت سر هم میگه در حام       دایی حامد اگه    عروسکهایی که نخ بهشون وصل است را تاپ تاپ میده میگه اگه ...
14 آبان 1392

هدایای جشن تولد ویانا

بابا سعید : گوشواره - اسباب بازی (ماشین) - کفش مشکی رنگ مامان وحیده : ربع سکه - کتاب (حسنی ) مامان پروین : DVD - کفش سفید رنگ خاله اختر : زنجیر با گردنبد دائی بهرام : لباس عروس - بلوز سفید با شلوار چهار خونه قرمز - بلوز سفید با دامن قرمز - خرس سفید                                                              ...
13 آبان 1392