ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

خوشگل باباش **********

خاطرات مراسم جشن دوست دائی بهرام و پاگشای پسر دائی مامان وحیده

مراسم جشن حامد صمدی روز پنجشنیه1392/08/09 : دخترم گلم موقعی که خواستیم برویم ساوه عروسی دوست دائی بهرام تا ساوه گرفتی خوابیدی و حسابی شارژ شدی . موقعی که رفتیم سالن عروسی اول شروع کردی خوردن میوه و شیرینی بعدش حسابی برای خود دست     می زدی و می رفتی وسط سالن با دستمال کاغذی کردی رقصیدن جالب اینکه مامان پروین یا مامان وحیده بدون اینکه بهت بگیم دست بزن یا برقص شروع می کردی به رقصیدن یا سر و بدنت را تکان دادن . (آفرین که دختر خوبی بودی) مراسم پاگشای محمد رضا روز شنبه 1392/08/11 : عزیزم توی مراسم هیچ بچه ای را دعوت نکرده بودند تو تنها بچه ای بودی که بدون دعوت رفتی آخه قربونت برم نه خاله داری ، نه فامیلهای بابائی تهرا...
12 آبان 1392

تاریخ 1392/07/15 سری دوم دندان درآوردن ویانا

عزیزم 3 روزه که اصلاً حال خوبی ندارد مامان وحیده هم فقط دیروز تونست مرخصی بگیرم کنار نفسم بمانم  دخترم از درد دندان درآوردن چنان تب کرده و بد حال که کارم شده گریه کردن چون اصلاً طاقت درد کشیدن دخترم را ندارم و امروز که آمدم سرکار تمام فکرم پیش دختر گلم از همه بدتر موقعی که می خواهیم شیاف به دخترم بزنیم بابت این که تبش بیاید پائین چنان اذیت می شود طفلکی . مامان فدات بشه انشاء دندان هایت به سلامتی در می آید تو هم راحت می شی . ...
11 آبان 1392

شوء لباس در خانه با ویانا اول مهر سال 1392

دختر گلم دیروز مامان می خواست ببیند لباس پائیزی چیزی داخل کمدت داری چون هنوز از لباسهایی که برای سیسمونی خریده بودیم یا کادو آورده اند خیلی داخل کمد داری . با این وجود مامان هم دیروز یک سوئیشرت و شلوار برات خرید . شب وقتی همه لباس ها را بیرون آوردم تک تک اندازه ات می کردم با خوشحالی می رفتی جلوی آینه قدی با خنده به لباسهات نگاه می کردی تازه از یک لباس بنفش که سر یک عروسک روش چسبیده بود خیلی دوست داشتی و اشاره می کردی که دوباره تنت کنم . قربون اون قیافه نازت مامان باشه که موقعی که کوچولوتر بودی کافی بود تنت لباس کنم داد و بیدا راه می انداختی تازه می خواستم از تک تک لباست که تنت می کردم عکس بندازم ولی همش می آمدی دوربین از من می گرفتی تا ...
8 آبان 1392