روز 22 بهمن چقدر به ویانا خوش گذشت .
صبح : که از خواب بیدار شده بود بعد از صبحانه با بابا سعید سه ساعت رفتند پارک بازی و دو کردن داخل پارک حسابی بهش خوش گذشته بود ( البته از بعدازظهر آبریزش بینی گرفته بود به خاطر پارک رفتن) دختر گلم وقتی مامان می گه زمستان نمی شود بروی پارک به خاطر اینکه سرما نخوری . بعد از پارک حسابی خسته شده بود دو ساعت خوابید .
بعدازظهر : ویانا باباسعید رفتن جگرکی و مغازه دایی بهرام .
شب : عمو خلیل با زن عمو و هستی و نوید آمدن خانه مان ویانا حسابی بهش خوش گذشت دختر عمو و پسر عموش برای ویانا یک عروسک خرگوش خیلی خوشگل خریده بودند و تا ساعت 12 شب بانوید و هستی بازی کردند و الیته یکمی همه بهانه گیری می کرد چون ویانا بعدش می آید مامان کسی می آید خانه مان روسری سر کنم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی