بدون عنوان
من دقیقاً سه ماه آخر بودم که رفتم تست غربالگری ( نسل امید ) آنجا بود که آقای دکتر به من گفت به احتمال 90% فرزند شما دختر است من هم گوشی را برداشتم به بابا سعید و مامان پروین و دایی بهرام و دایی حامد زنگ زدم تا بروم خانه نمی دونستم از خوشحالی چکار کنم ...
نویسنده :
مامان ويانا
11:13
خاطرات روز جشن یک سالگی ویانا
عزیزم مامان وارد یک سالگی شد . ولی دقیقاً شب تولدش بار اولین بار دخترم سه روز مریض شد . تب و استفراغ و اسهال که همه اینها با بهانه گیری ویانا همراه بود شب تولدش چون ماه رمضان بود ما جشن تولدش را انداخیم برای بعد از ماه رمضان ولی یک جشن کوچولو می خواستیم براش توی خانه بگیریم مامان پروین و دائی بهرام و دائی حامد دعوت کنیم ولی چون خاله اختر از لندن آمده ایران گفت روز پنچشنبه بیائید خانه دائی یوسف که همه با هم بریم بیرون دیگه جشن هم کنسل شد . انشاء اله بعد از ماه رمضان ...
نویسنده :
مامان ويانا
10:59
ویانا چهار روز بعد از تولد یکسالگی شروع به راه رفتن کرد (مبارک باشه مامان)
عزیز مامان ماشاء اله شروع به راه رفتن کرده دقیقاً مثل آدم آهنی راه می ره و هنوز یک کمی خسته می شه موقع راه رفتن قربون اون پاهای کوچولوت مامان بشه ...
نویسنده :
مامان ويانا
10:53