ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

خوشگل باباش **********

دردسر بابت نگه داشتن ویانا

من بعد از شش ماه مرخصی زایمان رفتم سرکار ویانا را دادم خاله سوسن  ( همسایه مامان پروین ) نگه دارد ویانا کم کم داشت با خاله سوسن دوست می شد که خاله سوسن دستش شکست اسفند ماه که همه سرشون شلوغه ویانا  را کسی نبود نگه دارد . هر روز ویانا را به یکی می دادم نگه دارد ( به قول دایی بهرام کوزت شده بودی) دو هفته رفت خانه یکی که آرایشگر مامان پروین معرفی کرده بود بعد از اون که عید شد پیش مامان وحیده بود بعد از تعطیلات عید هم رفت یک روز خانه حاج خانم بعداز اون خاله قلی شد پرستار دائم دخترم ولی تا دو هفته دخترم اونجا بی قراری می کرد روز اول که پیش خاله قلی بود بابا سعید ساعت 10 صبج مرخصی گرفت رفت دخملشو که حسابی گریه کرده بود از خانه خاله آورد...
30 بهمن 1392

محبت کردن ویانا به مامان وحیده

مامان وحیده بعد از سرماخوردگی اطراف لب و دهانش تبخال زده ویانا همین که من را می بینه می گه ا وف آنقدر هم با دلسوزی و ناراحتی می گه . یک دستمال هم آورده بود می خواست تبخالها را پاک کند ( تمیز کنم خوب بشی ) . تازه برای مامان وحیده با اون دستهای کوچولوش پرتغال پوست کنده بود برای مامانش . خیلی قشنگ پوستهای پرتغال را با دستهاش می کند بعد می داد به مامان که بخورد . ویانا نفس مامان با محبت های تو که جان تازه ای می گیرم و هر لحظه زندگیم با یاد تو می گذرد . ...
30 بهمن 1392

ویانا خوشگله از الان علاقه به آرایش کردن دارد

ویانا خانم قاتل لوازم آرایش مامان وحیده است هیچ کدام از لوازم آرایش های مامان از دست ویانا خانم سالم نیست . می رود جلوی آینه کرم را برمی دارد می زند به صورتش بعدش می گه خوشگل خوشگل . رژ لب بر می دارد انگشتش را داخلش می کنه شروع می کنه به رژ گونه زدن آخه با رژ لب       رژ گونه می زنند ولی واقعاً ویانا بلده دقیقاً رژ گونه را می داند کدام قسمت صورت می زند تازه همینکه خاله مهسا یا الهام می خواهند لاک بزنند ویانا خانم جلوتر از آنها باید لاک بزند موقعی که می یاید خانه لاک را نشان مامان می ده می گه مهسا ( یعنی مهسا لاک زده) ...
26 بهمن 1392

برنامه شب به شب ویانا

بعد از شام باید برویم توی خیابان دور بزنیم چنان محو تابلوهای LED بالای مغازه ها می شود ( به خاطر ننوشته های رنگارنگی که نشان می دهد) از کنار پارک که رد می شوم نیم ساعت باید توزیع بدهیم که پارک بسته است ، هوا سرده و ... بعدش دونبال گربه توی خیابان برگردیم جالب اینجاست که جای گربه ها را می داند می گه آخال بعنی کنار سطل زباله است . بعضی مواقع هم میگه حام مغازه یعنی برویم مغازه حامد آخر سر هم که می رسیم جلوی در پارکینگ داد و بیداد که نرویم خانه برویم دور بزنیم یا باید تسلیم بشویم یا اینکه به بهانه های مختلف ببریم خانه . وقتی که می رسیم خانه زود تلویزیون را روشن می کنه می گه سی تولد ، باب اسفنجی ، خوراکیشهایش را می خواهد بخصوص چوب شور که...
26 بهمن 1392

ویانا خانم توی زمستان هوس هندوانه کرده بود

گل دخترم هواس هندوانه کرده بود من هم زنگ زدم به بابا سعید که از سرکار برگشت هندوانه بخر بابائی چند تا میوه فروشی رفته بود تا یک هندوانه خوشمزه برای دخترش خرید موقعی که هندوانه را دیده بود آنقدر خوشحال بود که نگو چکار می کرد با این هندوانه مامان جونم به خاطر علاقه ات به هندوانه دوست داری تو را هم مثل اینها  کنم   ...
26 بهمن 1392

روز 22 بهمن چقدر به ویانا خوش گذشت .

صبح : که از خواب بیدار شده بود بعد از صبحانه با بابا سعید سه ساعت رفتند پارک بازی و دو کردن داخل پارک حسابی بهش خوش گذشته بود ( البته از بعدازظهر آبریزش بینی گرفته بود به خاطر پارک رفتن) دختر گلم وقتی مامان می گه زمستان نمی شود بروی پارک به خاطر اینکه سرما نخوری . بعد از پارک حسابی خسته شده بود دو ساعت خوابید . بعدازظهر : ویانا باباسعید رفتن جگرکی و مغازه دایی بهرام . شب   : عمو خلیل با زن عمو و هستی و نوید آمدن خانه مان ویانا حسابی بهش خوش گذشت دختر عمو و پسر عموش برای ویانا یک عروسک خرگوش خیلی خوشگل خریده بودند و  تا ساعت 12 شب بانوید و هستی بازی کردند و الیته یکمی همه بهانه گیری می کرد چون ویانا بعدش می آید مامان کسی می...
23 بهمن 1392