بدون عنوان
من وقتی حامله بودم ماههای اول بود که خونریزی خیلی کمی داشتم که دکتر گفت بند ناف جنین پاره شده من در بیمارستان بستری شدم با آمپور و شیاف و استراحت مطلق خدا خواست اتفاقی نیافتد بعدش هم که رفتم سرکار ماه های آخر بود که دکتر گفت نباید بروی سرکار ولی شرایط طوری بود که نمیشود تا یک هفته مانده به زایمان رفتم سرکار تازه اش یک روز مانده به مرخصی با بابا سعید رفتیم بازار روز خرید کنیم یک خانمه گفت چند ماهت هست گفتم فردا موعد زایمان است چون من زیاد شکمم بزرگ نبود و هرکس من را می دید می گفت شکمت مثل مادرهایی که می خواهند پسر بزایند .............
بابا سعید هم خیلی پسر دوست داشت مامان پروین هروفت سیسمونی میخرید بابا می گفت شاید پسر شد .
دقیقاً یک روز مانده به زایمان بعد از چند ماه دنبال اسم گشتن توی اینترنت و کتاب اسم ما نتونسیم اسم پیدا کنیم با بابا سعید رفتیم کافی نت بعد از کلی گشتن اسم توی اینترنت اسم ویانا را پیدا کردیم امیدوارم وقتی بزرگ شدی از اسمی که برات انتخاب کردیم راضی باشی (راستی معنی اسم ویانا : دانایی - فرزانگی)