ویانا دیشب هر کجا که می رفت بسته بود خخخخخخخ
دیشب موقع اذان مغرب ویانا همین که صدای اذان شنید به مامان وحیده گفت آماده شویم برویم مسجد من هم با تعجب نگاه کردم چون ویانا تا الان مسجد نرفته بود ده دقیقه بعد از نماز رسیدیم مسجد ولی به خاطر اینکه مسجد افطاری می دادند و جمعیت زیاد بود در مسجد بسته بود طفلکی ویانا چقدر ذوق و شوق داشت برای رفتن به مسجد و از در خانه تا در مسجد با مغنه و چادر نمازش رفته بود و آمده بود برای نماز خواندن هر چقدر جلوی در مسجد ایستادیم که باز کنند باز نکردندبر گشتیم خانه و نشستیم داخل حیاط پفک خوردیم.
دیشب مامان وحیده شام درست نکرده بود چون خیلی خسته بودم بابا سعیده هم بیرون بود زنگ زدم به بابا سعید گفتم ما داخل حیاط هستیم شام نداریم ویانا کباب می خواهد بابا سعید موقعی که آمد خیلی خسته بود گفت فقط هر جا که کباب گرفتیم می آییم خانه می خوریم ولی ویانا قبول نمی کرد می گفت حتماً باید برویم داخل رستوان غذا بخوریم نزدیک خانه هر کبابی که می رفتیم صندلی هایش را به خاطر ماه مبارک رمضان جمع کرده بودند و به جاش دیگ حلیم و دیگ آش گذاشتته بودند تا ساعت 11 شب دنبال جایی می گشتیم که ویانا داخل کبابی غذایش را بخورد ولی پیدا نکردیم آخر سر مجبور شدم کباب بیاوریم خانه خودمان.