گریه اول صبح ویانا
ویانا صبح از خواب بیدار شده بود گریه من مهد کودک نمی روم می خواهم خانه بمانم توی ماشین چنان اشکی می ریخت که دل مامان وحیده حسابی لرزید مجبور شدم ویانا را ببرم ادارم به ویانا گفتم قول بده که توی اداره مامان وحیده صبحانه بخوری بعد بروی مهد کودک اما به قولی که داده بود عمل نکرد بعد از صبحانه موقعی که بردم مهد کودک خیلی گریه که من مهد کودک دوست ندارم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی