قربونت مامان بشود با این شیرین کاریهایت
دیروز عمو خلیل آمده بود خانه مان ویانا آنقدر خوشحال بود عموش را بغل می کرد بوس می کرد نشسته بود پیش عموش تا عمو میوه پوس بکند ویانا بخورد تازه از عموش پذیرائی می کرد .
دختر باهوش من همه چی یادش می ماند به خاطر این که چشمهایش ضعیف نشود دیگر نه موبایل می دهیم بازی کند نه جلوی کامپیوتر می زاریم بنشیند .مامان وحیده به ویانا گفته بود کامپیوتر متین خراب کرده عمو خلیل آمده خانه مان می گویم متین را دعوا کند بعدش هم عمو کامپیوتر را درست کند . دیروز که عمو آمده بود داشت به عمو می گفت کامپیوتر متین خراب کرده .
راستی ویانا جونم من از دست تو سلطل برنج را کجا بگذارم هر جا که می گذارم تو پیدا می کنی دیشب رفته بودی سراغ سطل برنج یک مشت برنج روی فرش آشپزخانه ریخته بودی ، یک مشت هم توی اتاق خواب وروجک من تو با برنج چکار داری تازه خیلی هم برنج خام را دوست داری که بخوری .