امروز صبح ویانا از خواب بیدار شده بود دلش نمی خواست مامان برود سرکار
دختر ناز مامان صبح بیدار شده بود فهمید که می خواهیم برویم سرکار چسبیده بود به مامان
می می می خورد بهش گفتم مامان می خواهد برود سرکار لباسهایم را بپوشم تو هم بروی خانه خاله مهسا ( نه اینجا) یعنی نرویم خانه خودمان بمانیم .
زندگیم دورت بگردم شرمنده مامان خیلی خیلی دوست داره عاشقتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی