ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

خوشگل باباش **********

تولد مامان پروین

تولد مامان پروین روز یکم آذر بود ولی ما دوم آذر برای مامان پروین تولد گرفتیم البته تولد ویانا بود نه تولد مامان پروین ویانا هرکس که تولد باشد فکر می کند که تولد خودش (کیک و تزئینات و بادکنک و هر چی که توی تولد باشد) ویانا روز تولد مامان پروین کادو عید نوروز 94 را الان از مامان پروین و دایی ها گرفت ( کادو ویانا : یک جفت گوشواره طلا مدل کیتی) چون گوشواره ویانا کوچک شده بود مامان پروین تصمیم گرفت که زودتر عیدی ویانا را بدهد. ...
3 آذر 1393

موجودات خیالی

ویانا چند وقتی که خیلی با خودش حرف می زند و بعضی مواقع هم اشاره به چیزهایی می کند که اصلاً توی اطرافش وجود ندارد موقعی که کتاب می خواند مثلاٌ اگر داخل کتاب شکل گل باشد دستش را می برد توی کتاب بعد از داخل کتاب گل می کند می دهد به مامان وحیده یا اگر شکل میوه باشد از داخل کتاب میوه بر می دارد و شروع می کند به خوردن میوه (فکر کنم ویانا علاوه بر محیط واقعی یک محیط خیالی هم دارد)
2 آذر 1393

دوشنبه عروسی ویانا است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیروز موقعی که ویانا از مهد تعطیل شده بود می خواستیم برویم خانه گفت ویانا : انشاء اله دوشنبه عروسی من مامان وحیده : مبارک باشد حالا داماد کی ؟ ویانا : داماد خودم هستم مامان وحیده : من هم بیایم عروسی ویانا : آره مامان وحیده : من می خواهم بروم آرایشگاه خوشگل کنم بیایم عروسی ویانا تو هم می روی آرایشگاه؟ ویانا : آره می خواهم بروم آرایشگاه ابرو خوشگل کنم (با دستش اشاره می کرد به ابروش) لباس عروس بپوشم مامان وحیده : توی عروسی می خواهی چکار کنی ویانا : می خواهم برقصم ...
2 آذر 1393

پنج شنبه و جمعه ویانا 29 و 30 آذر

روز پنچشبه خیلی به ویانا خوش گذشت از شب چهارشنبه رفته بود خانه مامان پروین ( روز پنجشبه صبح که رفتیم پارک پادی - خانه خاله مهسا و الهام - دیدن نی نی نوه دوست مامان پروین - شب پنج شنبه خاله الهام و مهسا ویا را برند خانه مادربرزگشان که مهدیس (دختر دایی خاله الهام و مهسا) را ببیند چون ویانا خیلی مهدیس دوست دارد موقعی که رفته بود آنجا یک نی نی دیگر هم اونجا بوده و خیلی به ویانا خوش گذشته بود ساعت 11 شب بود که ویانا آمده بود خانه مامان پروین (دختر من ماشاء اله از الان با دوستاش می رود بیرون و ساعت 11 شب بر می گردد البته موقع رفتن اجازه گرفته بود موقعی که آمده بود اجازه بگیرد گفت مامان اجازه هست بروم خانه مهدیس) واماقسمت تلخ ماجرا روز جمعه ...
1 آذر 1393

امروز ویانا مهد کودک نرفته است

دیشب مامان پروین بعد از سرکار آمد خانه مان تا از ویانا مراقبت کند و برای ویانا چتر و خوراکی خریده بود (اولین چتر ویانا) البته ویانا سفارش داده بود ، ویانا هر وفت چیزی لازم داشته باشد بیشتر به مامان پروین و دائی ها می گوید مامان پروین با وجود اینکه خیلی خسته بود ولی با دلسوزی تمام از ویانا پرستاری می کرد و مامان وحیده بعد از دو روز بی خوابی دیروز خیلی راحت خوابید. امروز صبح مامان پروین وقت دکتر داشت ولی به خاطر ویانا مجبور شد که دکتر نرود تا ویانا حالش خوب بشود.   ...
27 آبان 1393