شیرین کاریهای ویانا 1392/08/07
نفس مامان از کارهایی که جدیداً انجام می دهی : 1- سفره را جمع میکنه همینکه ما شام را می خوریم تا ما بلند شویم سفره را جمع کنیم ویانا از وسایل سفره را با آن دستهای کوچکش بلند می کنه میبرد داخل آشپزخانه بعد میگه بابا یعنی بابا از دستش بگیرد . یا اشاره می کنه که بگذاریم داخل یخچال . 2- قبلاً موقعی که بوس می کرد دهانش را باز می کرد می گذاشت روی صورت ولی الان مثل ما بوس می کنه بخصوص باباشو بغل می کنه دستاشو می اندازه دور گردن بابا سعید شروع می کنه به بوس کردن 3- هیمن که بابا سعید از سرکار یا دانشگاه میاید خانه ویانا می رود سر یخچال میگه آب یعنی به بابا آب بیاورم بعدش قابلمه روی گاز را نشان می دهد که برای باباش شام بیاورم . ...
نویسنده :
مامان ويانا
11:27
خاطرات مراسم جشن دوست دائی بهرام و پاگشای پسر دائی مامان وحیده
مراسم جشن حامد صمدی روز پنجشنیه1392/08/09 : دخترم گلم موقعی که خواستیم برویم ساوه عروسی دوست دائی بهرام تا ساوه گرفتی خوابیدی و حسابی شارژ شدی . موقعی که رفتیم سالن عروسی اول شروع کردی خوردن میوه و شیرینی بعدش حسابی برای خود دست می زدی و می رفتی وسط سالن با دستمال کاغذی کردی رقصیدن جالب اینکه مامان پروین یا مامان وحیده بدون اینکه بهت بگیم دست بزن یا برقص شروع می کردی به رقصیدن یا سر و بدنت را تکان دادن . (آفرین که دختر خوبی بودی) مراسم پاگشای محمد رضا روز شنبه 1392/08/11 : عزیزم توی مراسم هیچ بچه ای را دعوت نکرده بودند تو تنها بچه ای بودی که بدون دعوت رفتی آخه قربونت برم نه خاله داری ، نه فامیلهای بابائی تهرا...
نویسنده :
مامان ويانا
11:22
قفل کردن مطالب و عکسهای وبلاگ ویانا توسط مامان وحیده
مامان جونم امروز برای وبلاگم قفل گذاشته که کسی عکسهای من را کپی نکنه آخه........... مامان نمی ذارد بگم چرا........... شرمنده همه دوستان و بازدیدکنندگان گرامی ...
نویسنده :
مامان ويانا
8:36
ویانا لباس باب اسفنجی پوشیده برای تولدش به دوستان ساک باب اسفنجی داد.
خانه عمو علی (ویانا به این مرغی که دستش می گه قوقو)
بدون عنوان
تاریخ 1392/07/15 سری دوم دندان درآوردن ویانا
عزیزم 3 روزه که اصلاً حال خوبی ندارد مامان وحیده هم فقط دیروز تونست مرخصی بگیرم کنار نفسم بمانم دخترم از درد دندان درآوردن چنان تب کرده و بد حال که کارم شده گریه کردن چون اصلاً طاقت درد کشیدن دخترم را ندارم و امروز که آمدم سرکار تمام فکرم پیش دختر گلم از همه بدتر موقعی که می خواهیم شیاف به دخترم بزنیم بابت این که تبش بیاید پائین چنان اذیت می شود طفلکی . مامان فدات بشه انشاء دندان هایت به سلامتی در می آید تو هم راحت می شی . ...
نویسنده :
مامان ويانا
7:29
باب اسفنجی از بازار خسروی قصر شیرین برای دخترم خریدم ویانا بهش می گه بابا
فردا (1392/08/09) می خواهیم برویم ساوه عروسی دوست دائی بهرام
دختر قشنگم فردا انشاء اله بابا از دانشگاه بیاید خانه می خواهیم برویم ساوه عروسی. دخترم دومین جشن عروسی که می رود انشاء اله بهت خوش بگذرد . ...
نویسنده :
مامان ويانا
11:22