ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

خوشگل باباش **********

دوباره یک اتفاق بد روز جمعه 1393/04/06

روز جمعه مامان وحیده و بابا سعید  فرش ها  را که از قالیشویی آورده بودند را می خواستیم پهن کنیم ظرف میوه را گذاشتم اتاق ویانا دوتا گیلاس دادم دستش گفتم اینها مال تو همینکه از اتاق آمدم بیرون چند ثانیه بعد با ظرف میوه دوید سمت اتاق پذیرائی که هنوز فرش ها را پهن نکرده بودیم همه جا سرامیک ظرف میوه چنان خورد شد و این شکستن ظرف باعث شد پیشانی - دست و کف دست ویانا خراش بردارد و از پیشانی اش خون بیاید طفلکی آنقدر ترسیده بود تا نیم ساعت همین طوری گریه می کرد و خدا کند که زخم پیشانی اش زود خوب شود و جای زخم روی صورتش نماند . امروز هم به بابا سعید گفتم که خروس برود بخرد و سرش را ببرد بدهد کسی که انشاء اله خطر از خانه ما دور شود   ...
7 تير 1393

بدترین روز زندگی من 1393/04/03

ویانا مامان من را ببخش که به  خاطرخواب خواب آلودگی من باعث شدی دست های کوچکت این طوری زخم بشود. دیروز ساعت 10 شب مامان وحیده خیلی خسته و خواب آلو بود همین که سرم را روی بالش گذاشتم ویانا مشغول توپ بازی بود یکدفعه بابا سعید از توی اتاق صدا زد کی برای من آب می آورد ؟ من تا بلند شدم از روی بالش ویانا در یخچال باز کرد شیشه آب را برداشت و یکدفعه حالت دو رفت سمت اتاق و شیشه آب  خورد زمین ویانا دستاش همینطوری خون چکه می کرد طفکلی بچه ام چهار تا بند انگشت و کف دستهایش برید یکی از انگشتهای دستش گوشتش کنده شده بود که بابا سعیدسریع گوشت دست ویانا را چسبید بهش که کنده نشود. بعد از آن بیمارستان و بعد از بیمارستان رفتیم خانه مامان پروین به...
4 تير 1393