دوباره ویانا موقع رفتن به مهد بی قراری می کند
ای خدا احساس می کنم خیلی شرمنده ویانا هستم مادر خوبی برای ویانا نیستم دختر ناز من چند روزی که صبح ها موقع رفتن به مهد چنان گریه و التماسی می کند که نرویم مهد کودک بمانیم خانه خودمان وقتی ویانا با گریه از من جدا می شود و منتظر من که دوباره بغلش کنم از خودم بدم می آید چرا در حق این بچه دارم ظلم می کنم . دختر ناز من اصلاً طاقت گریه هاتو ندارم باور کن که مجبور هستم که تو را توی مهد کودک بگذارم .
من را ببخش من را ببخش که به غیر از شرمندگی حرف دیگری ندارم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی