ویانا سر لباس پوشیدن اذیت می کند
ویانا را موقعی که می برم دستشویی وقتی که می آید بیرون هر کاری می کنم که شلوار بپوشد اصلاً تنش نمی کند شروع می کند به گریه که نمی پوشم .
موقعی که می خواهم آماده کنم برویم بیرون می گه با همین لباس خانه بریم باید یک ساعت ویانا را راضی کنم که لباس هایش را بپوشید که برویم بیرون البته راضی کردنش با گریه و بعضی مواقع باید به اجبار لباسش را تنش کنیم .
مثل دیشب که ویانا قبل از خواب خواستم لباس هایش را عوض کنم هر کاری کردم راضی کنم راضی نشد آخر سر بابا سعید مجبور شد ویانا را دعوا کند و با گریه لباس تن ویانا کنیم .
یک مشکلی دیگر که با ویانا داریم فقطی وسایل خودش را گم می کند یا جایی می گذارد بعدش از مامان وحیده می خواهد مثلاً چند روز پیش شکلاتش را نمی دانم چکار کرده بود گریه که شکلات من را بده همه جا خانه را گشتم که شکلات را پیدا کنم پیدا نشد که نشد هر چی خوراکی خانه بود دادم گفتم به جای شکلات بخور قبول نکرد و شروع کرد به گریه کردن و حسابی مامان وحیده را عصبانی کرده بود.