خاطرات سفر به ایلام
ویانا اصلاً دختر خوبی نبود خیلی خیلی خیلی اذیت کرد توی این سفر واقعاً نمی دانم چرا اینقدر اذیت می کرد کلاً خیلی لجبازی می کرد نه وسایل خودش و مامانش را به کسی می داد و سر این موضوع با بچه ها دعوا می کرد جالب اینجا بود که خودش اگر وسایل بچه ها را می گرفت اشکالی نداشت و به زور وسایلی که مال خودش نبود را می گفت مال من . از طرف دیگر ویانا چون زیاد توی جمع شلوغ نبوده وقتی جمعیت زیاد می شد بهانه گیری بیشتری می کرد . یک روز هم که رفته بودیم رودخانه ویانا که این همه عاشق آب بازی اصلاً با آب بازی نمی کرد . از همه بدتر روز تولد آقا نوید خیلی بهانه گیری می کرد می گفت که تولد من ، تولد نوید نیست من باید شمع فوت کنم کسی که هم به کیک دست نزد کیک تولد آقا نوید تا جایی که توانسته بود با انگشت سوراخ سوراخ کرده بود و در کل هم خودش را خسته کرده بود هم مامان وبابا .
فقط موقعی که می رفت روی پشتی های دادا گوهر و کمی دو دو می کرد آرام بود و موقعی که پیش گاو و گوسفند و خروس و مرغ ها می رفت کمی بهانه گیری نمی کرد. و در کل اگر سر حال بود تنها با پسرها میانه اش خوب بود وگرنه با دخترها به غیر از (هستی دختر عموش) اصلاً نمی ساخت .