ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

خوشگل باباش **********

مراسم تولد ویانا گریه کنان بود نه تولد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

1393/5/5 7:50
نویسنده : مامان ويانا
115 بازدید
اشتراک گذاری

دومین تولد ویانا

مهمانان : خانواده خانم شمخانی - دادا گوهر - خانواده عمو خلیل - مامان پروین - دائی بهرام - دائی حامد

روز مهمانی :  1393/05/03جمعه ساعت 7:30 به صرف افطار و شام

و  روز پنجشنبه از صبح که بلند شدم تا ساعت 11 صبح ویانا هیچ کاری نگذاشت انجام بدهم مجبور شدم که 11 زنگ برنم کارگر بیاید خانه را تمیز کند . ساعت 7 شب وقت آتلیه داشتیم ولی به علت کارهای خانه و درست کردن شام آتلیه ای که وقت گرفته بودیم که عکس بندازیم آتلیه بسته شد مجبور شدیم یک آتلیه دیگر پیدا کنیم که دکور کودک نداشت یک عکس بیشتر نگرفتیم. پنچشنبه شب عمو خلیل و دادا گوهر آمدن خانه مان ویانا اولش خیلی خوب رفتار کرد ولی روز جمعه که مراسم تولدش بود ازصیح بداخلاق شده بود تا شب که شدت بداخلاقی اش بدتر شده بود و چنان گریه ای می کرد که نگو برای اولین بار روز تولدش مجبور شدم (تنبه بدنی کنم زدم روی باسنش) خیلی ناراحت شدم واقعاً دلیلی برای بهانه گیری و گریه کردن نداشت نمی دانم چرا این کارها را می کرد حتی نمی گذاشت CD روشن کنیم مثلاً تولد بود ، آخرین بار که این طوری که گریه کرده بود روز تولد یک سالگی اش  بود این هم از تولد دوسالگی اش که این طور بداخلاق شده بود. فقط هم می گفت می می برویم توی اتاق بابا سعید بخوریم هیچ کاری نمی گذاشت انجام بدهم . ویانا از یک طرف این طوری می کرد از همه بدتر هم از صبح آب نداشتیم .

این همه کار بدون آب چی می شود تازه ساعت 6 بعد ازظهر آب آمد توانستیم بیشتر کارها را انجام بدهیم و حمام بروم. روز تولدش هم هرکاری کردیم با مهمان ها عکس بندازیم نمی گذاشت ، حتی کلاه تولد را که خیلی دوست داشت نمی گذاشت سرش کنیم دائی بهرام توی اتاق ها می دوید دنبال ویانا که کلاه سرش کنیم که عکس بندازیم .

کیک تولد هم یک ساعت زودتر از مراسم آورده بودیم خانه ویانا همش گریه که کیک را بدهیم تا انگشت داخل کند و کیک را خراب کند.

شام هم که می خواستیم جوجه درست کنیم روز جمعه چند تا مرغ فروشی رفته بود بابا سعید مرغ نبود خیلی دنبال مرغ رفته بود تا پیدا کند .

و در آخر از زن عمو زهرا که روز مراسم تولد ویانا زحمت کشیدن کارها را کشیده بود - مامان پروین سوپ را آماده کرده بود . هستی آماده کردن ژله و البته تزئینات را با عمو خلیل خانه را انجام داده بودند تشکر می کنم .

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

رضوان
5 مرداد 93 12:49
تولدت مبااااارک خوشگل خلنوم... اما چرا بداخلاقی درست روز تولد....:-( خانومی از کیک و تزیینات تولد عکس برامون بذارید لطفا حالا که خود ویانا عکسی نداره
مامان ويانا
پاسخ
حتماً عکس را می گذارم ولی از سفره شام و افطار عکس ندارم .
مامان مینا
6 مرداد 93 0:51
وای ویانا جان چرا اخه خاله جون؟روز تولد و گریه؟شاید گشنه بوده یا به سروصدا عادت نداره براهمین گریه میکرده بچه ها همشون همینطورن وقت مهممون داریم ادا درمیارن و میشن بداخلاق راستی یادم رفت بگم تولدت مبارک بزرگ میشی عکسهاتو میبینی باید از مامانی معذرت بخای به خاطر این کارات