دوباره دردسر پیدا کردن پرستار
مامان سوسن به خاطر بعضی از مشکلاتی که برایش پیش آمده و ویانا هم چون بزرگ شده و همه چیز را دیگر راکاملاً می فهمد دیگه نمی شود سر خیلی چیزها راضی اش کنیم که بی قراری نکند . مامان سوسون هم گفته که دنبال پرستار جدید باشیم
ذهن مامان وحیده کلاً درگیر این موضوع چون که مهد کودک ساعتش به ویانا نمی خورد از ساعت 5 صبح تا 30/5بعدازظهر از طرفی هم ویانا چند روز که واقعاً بهانه گیر شده یک روز که خانه مامان سوسن یک ساعت جلوی در منتظر مامان وحیده مانده که کی مامانش می آید با کلی گریه کردن و بهانه گیری ، دیروز هم به خاطر ویانا مجبور شدم مرخصی بگیریم صبح که از خواب بلند شدم همین که فهمید می خواهیم ما برویم سرکار شروع کردن به شیر مامان وحیده را خوردن حدود یک ساعت به من چسبیده بود حتی نمی گذاشت باباش برود سرکار چنان بعض کرده بود طفلکی من هم مجبور شدم مرخصی بگیریم .
امروز صبح با کلی گریه کردن از بغل بابا سعید رفته بغل مامان سوسن که واقعاً دلم برای ویانا سوخت اول صبح بخواهد این طوری اذیت بشود.