خوشحالی ویانا 1392/05/24
دختر من خدا را شکر خوابش مرتب شده رأس ساعت 10 شب می خوابد دیروز قرار بود عمو خلیل ساعت 11 شب بیاید خانه مان به ویانا نگفتیم که عمو خلیل امشب می آید گفتیم عمو رفته دانشگاه فردا می آید خانه مان تا بگیرد بخوابد ولی ماشاء اله از آنجاکه دختر من خیلی باهوش موقعی که خواست برود توی رختخواب هر صدایی از توی راه پله و حیاط می آمد می گفت کی آمد . کی بود . وقتی هم جواب بی ربط می دادم که حواسش پرت شود
می گفت نه صدای ماشین عمو خلیل - عمو خلیل آمد به هر طریقی که می شود می خواستیم ویانا بخوابد نشد که نشد همین که عمو خلیل آمد برق ها را روشن کردیم ویانا آنقدر خوشحال بود که نگو تا حالا ویانا را ساعت 11 شب سرحال و خوشحال ندیده بودم از خوشحالی چنان شیطنت می کرد واقعاً داشتم تعجب می کردم آخه خدا نکند خواب ویانا از ساعت 10 بگذرد آدم را دیوانه می کند ولی چطور شده بودکه این طوری سرحال شده بود جای تعجب داشت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟