شیرین کاریهای ویانا 1392/12/02
جیگر مامان ، قلبم ، نفسم ، زندگیم از شیرین کاریهات که برات بگویم .
دیروز دو بار خواستیم بخوابیم ولی ویانا ما را سرکار گذاشت .
دیشب بعد از شام رفته بودی با بابائی پارک تا من هم کارهای خانه را انجام بدهم موقعی که آمده بودی خانه خواب بودی یکمی هم توی خواب شیر مامان را خوردی من هم گفتم ویانا دیگه بلند نمی شه نگو توی خواب یادش آمده که بعد از پارک دو تا سی دی خریده باید اونها را نگاه کنه . می خواستم بخوابم دیدیم از توی رتخواب بلند شدی رفتی جلوی تلویزیون گفتی سی دی ( دنبال سی دی که خریده بودی می گشتی) داشتم از تعجب شاخ درمی آوردم ویانا خانم شما که خوابیده بودی .
بعد از دیدن سی دی کلاه قرمزی ( راستی ویانا دیگه سی دی باب اسفنجی دوست ندارد) حالا هم گیر داده به سی دی کلاه قرمزی ، بابائی داشت تلویزیون نگاه میکرد ویانا تلویزیون را خاموش کرد ، رفت بالای مبل برق ها را خاموش کرد گفت شب بخوابید ما هم خوشحال که امشب می خواهیم زود بخوابیم ویانا حتماً می خواهد بخوابد نگو سرکاری بود همین که رفتیم توی رختخواب ویانا نظرش عوض شد به مامانش گفت پاشو نخواب
باب اسفنجی خداحافظ دیگه دوست ندارم با کلاه قرمزی دوست شده ام .