ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

خوشگل باباش **********

ویانا جونم آبله مرغان در آورد

1394/9/15 18:16
نویسنده : مامان ويانا
460 بازدید
اشتراک گذاری

ویانا نفس مامانم روز پانزدهم آذر 94 در اولین روز برفی ابله مرغان درآورد  و از روز یکشنبه 15 مهد کودک نرفت تا روز 22 دوباره رفت مهد کودک خوشبختانه آبل مرغان ویانا روی صورتش خیلی کم بود بیشتر پشت و جلو بندش بود و همراه با تب که دو روز بعد از آبله مرغان نصفه شب که تب کرده بود از خواب بلند شد گریه که جیش من میسوزد وقتی بردم دستشویی دیدم قست تناسلی و لای پاهایش آبله مرغان درآورده بود و تو این مدت هم کم غذا شده بود هم خیلی بداخلاق که از روز یکشنبه تا سه شنبه خانه مامان پروین بودیم که با کمک مامان سوسن که خیلی ویانا حرف مامان سوسن بیشتر قبول می کند توانستیم از ویانا پرستاری کنم که هر روز باید حمام می رفت روز اول با مامان پروین رفته بود دو روز دیگر با مامان سوسن و موقع پماد زدن خیلی بهانه گیری می کرد من فقط 3 روز توانستیم به ویانا پماد بزنم .

روز یکشنبه  از مهد کودک زنگ زدند به بابا سعید که ویانا  بله مرغان درآورده ربابا سعید ویانا را از مهد گرفته بود رفتند دکتر بعد از آن خانه خودمان که وسایل ویانا را جمع کنند بعد از جمع کردن وسایل دوتایی رفته بودند جیگر خورده بودند البته ویانا زیاد نخورد بود بعد از آن با بابا سعید رفته بودند اندیشه خانه مامان پروین ( به مدت 3 روز خانه مامان پروین بودیم) و مامان وحیده 3 روز از روز دوشنبه مرخصی گرفته بود.

روز دوشنبه از خواب که بلند شدیم برف شدیدی باریده بود مامان پروین رفته بود اداره من و ویانا اول صبح رفتیم برف بازی و نانان گرم خریدم آمدیم خانه و خاله الهام و مهسا هم سرکار نرفته بودند که با خاله و کادوهایی که خاله جون هایش برایش خریده بودند حسابی سرگرم شده بود.

روز سه شنبه با دائی بهرام رفتیم پاساژ برای ویانا کتاب کار همراه با قیچی خریدم و بستنی. 

روز چهارشنبه خانه خودمان بودم ویانا خیلی بهانه گیری کرد چون تنها شده بودیم زنگ زدم بابا سعید که دانشگاه رفتن کنسل کند سریع بیاید خانه موقع که آمد خانه ویانا را برد بیرون و کمی ویانا ساکت شد.

روز پنجشنبه و جمعه که با مهمانها سرگرم شده بود و خیلی به ویانا خوش گذشت چون خیلی عمو خلیل و نوید دوست دارد و حسابی به ویانا خوش گذشت و یک روز هم که با مهمانها رفتیم شهربازی و مهمانها خیلی زود رفتند باز ویانا تنها شد روز جمعه بعداز ظهر بابا سعید خانه بود با ویانا بازی می کرد که بهانه گیری نکند.

روز شنبه رفتیم برای ویانا از خیابان صنائی یک شلوار پیشبندی بادی به همراه کاپشن بادی گرم و خوشگل برای ویانا خریدیم .

روز یکشنبه پایان مرخصی ویانا و شروع مهد کودک

و این خاطرات دوران آبله مرغان ویانا

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

رضوان
16 آذر 94 17:01
ایشالا که زود خوب بشه