ویانا نمی گذارد بابا سعید درس بخواند
الان چند روزی که امتحانات بابا سعید شروع شده ویانا همین که می بیند که بابا سعید در حال خواندن درس سریع می رود کتاب و خودکار و مداد می آورد که مثلاً پیش بابا سعید درس بخواند اما چند دقیقه بعد شروع می کند به حرف زدن - اذیت کردن - کتابهای بابا را دست زدن و یا خودش را می چسباند به بابا سعید و بیچاره بابا سعید به جای درس خواندن ، کتاب و جزوه دستش از این اتاق به اون اتاق تا شاید بتواند یک صفحه درس بخواند اما فایده ای ندارد که ندارد . دیروز هم ویانا را بردم شهربازی تا بابا درس بخواند ویانا بر خلاف روزهای دیگر که دوست ندارد از شهربازی بیاید بیرون ولی دیروز توی شهربازی از مامان می پرسید بابا خونه است ؟ بابا دارد درس می خواند ؟ خیلی زود توی شهربازی گفت برویم خانه نه مثل دفعات قبل که می آوردم شهربازی حتماً باید قطار و هواپیما سوار می شد ولی هر کاری کردم که سوار شود و کمی بیشتر توی شهربازی باشیم ویانا قبول نکرد که نکرد.