مشکل من با ویانا
همین که مامان از سرکار می آید خانه ویانا فقط فقط می خواهد با من بازی کند و حتی یک لحظه هم تنهایش نگذارم و این موضوع باعث دردسر من شده به هیچ کدام از کارهایم نمی رسم . همین که برایش سی دی یا اسباب بازی می گذاریم که بروم سراغ کارهای خانه بعد از چند دقیقه می گه مامان بیا کارت دارم و اگر بی محلی کنم شروع می کنه به گریه و داد و بیداد که چرا کنارش نیستم . هر چقدر هم توضیح می دهم بگذار مامان کارهایش را انجام دهد بعداً می آیم با هم بازی می کنم قبول نمی کند که نمی کند.
حتی به ویانا می گویم بیا با هم اتاقت را جاری کنم زود جاروبرقی را خاموش می کند که خانه را جاروبرقی نکشم می خواهم بروم غذا درست کنم مامان بغل آخه با یک دست چطوری غذا درست کنم ولی واقعاً اعصبام بهم ریخته می شود نه می توانم به خواسته های بابا سعید جواب بدم نه خواسته های ویانا خانم .
آخه من چکار کنم ویانا من را فقط مال خودش می داند فکر می کند موقعی که از سرکار می آیم خانه فقط باید در اختیار ویانا باشم هر چقدر هم به بابا سعید می گویم که دلیل انجام ندادن کارهای خانه چیه قبول نمی کند واقعاً از این وضعیت خسته شدم .