ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

خوشگل باباش **********

ویانا کرد اصل اصل اصل الحق که همه چیزش به باباش رفته.

دخترم واقعاً عاشق آهنگهای کردی و رقص کردی و به صورت کامل بلده کردی برقصد موقع رقصیدن هم به مامان وحیده می گوید یک پا عقب یک پا جلو و دستهایش را می گذارد پشت کمرش و  شروع می کند به کردی رقصیدن و حتماً هم موقع رقصیدن باید لباس کردی هایش را بپوشد و بیشتر مواقع هم با بابا سعید می رقصد و موقعی که توی خانه خودمان تولد خانوادگی باشد حتماً باید لباس کردی بپوشد من واقعاً توی این کارهای ویانا مانده ام که ویانا با آنکه بچه تهران چرا اینقدر اصالت خانوادگی اش را حفظ می کند و علاقه شدیدی به ایلام دارد تازگی ها هم هر شب به بابا سعید می گوید کی می رویم خانه دادگوهر
31 خرداد 1394

از ویانا هر وقت سوال می کنم که بابا را دوست داری یا مامان ؟ همیشه می گه بابا

دختر که باشی     نفس بابایی     لوس ِ بابایی     عزیز دردونه بابایی     حتی اگر بهت نگه .     دستت رو میذاره روی چشماشو میگه :    این تویی که به چشمای من سوی دیدن میدی      خلاصه دختر      یک کلام ....     ـ      نـــفــــس بـــابــــاســــت ...  ...
25 خرداد 1394

19 خرداد جشن پایان تحصیلی ویانا توی مهد کودک

روز جشن مادرها را هم دعوت کرده بودند و بچه ها شعرهایی که یاد گرفته بودند به صورت گروهی برای مادرها می خوانند و آخر مراسم یک آهنگ گذاشتند و بچه ها رقصیدند ولی ویانا خانم از همان اول مراسم آمد کنار مامان وحیده و اصلاً نرفت پیش بچه ها هر کاری کردم که برود نرفت و آخر سرهم که کادو به بچه ها دادند (لباس که عکس خود ویانا روی آن چاپ شده بود) ویانا شروع کرد به گریه که چرا لباس که کادو دادند شلوار ندارد . بعد از اتمام مراسم ویانا چنان گریه ای می کرد که می خواهم بروم خانه نمی خواهم مهد کودک بمانم من هم چون نمی توانستم ویانا را ببرم اداره مجبور شدم ویانا را حالت گریه بدهم مربی مهد کودک و بروم سرکار.
19 خرداد 1394