ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

خوشگل باباش **********

عزيز مامان تولدت فقط يك بار در سال نه ماهي يك بار .

  ويانا فكر مي كند هر ماه بايد برايش تولد بگيريم روز پنجشنبه اصرار كه برويم كيك تولد و شمع بگيريم فوت كنيم ما هم تسليم ويانا خانم شديم كيك و شمع خريدم رفتيم خانه مامان پروين خاله مهسا و خاله الهام و مامان سوسون را هم دعوت كرديم . چه تولد بي مقدمه اي و معلوم نبود اصلاً تولد كي ( خوب معلومه تولد ويانا البته از نظر خودش) جالب اينجاست مهمانها هم با ويانا همكاري مي كردند شعر تولد تولد مي خواندند و ويانا دست مي زد ...
31 فروردين 1393

شير خوردن شبانه ويانا

دختر گلم شبها توي خواب دو بار بيدار مي شود با وجود آنكه خواب است و چشم هايش بسته است مي گويد مامان مي مي با آنكه نصفه شب است و من مجبورم از خواب بيدار شوم ولي گفتن اين كلمه يك حس قشنگي به من دست مي دهد موقعي هم كه شير مي خورد حالا حالا ول نمي كند .بعضي مواقع كه خيلي طولاني مي شود مجبور خودم دست به كار بشوم از دهانش بكشم بيرون . قربونت مامان بشود  نگاه كردن به صورت ماهت كه مثل فرشته ها پاك و معصوم هستي به آدم انرژي مي دهد. ...
26 فروردين 1393

لجبازي ويانا

      دخترم گلم خيلي خيلي اذيت مي كند كه لباسهايش را عوض كنم يا بخواهم پوشكش كنم حسابي گريه مي كند يا فرار مي كند كه لباسهايش را عوض نكنم . يك لجبازي ديگر هم سر حمام دوست دارد برود داخل حمام آب بازي كند بعد از نيم ساعت  كه مي خواهم بياورم بيرون كه سرما نخورد چنان گريه اي مي كند كه واقعاً آدم را كلافه مي كند . ا ز همه بدتر سر خوابيدن خانه خودمان خيلي راحت مي خواهد ولي خدا نكند شب بخواهيم جايي بمانيم كه جاي مناسب براي خواب نباشد آدم را ديوانه مي كند چون ويانا خدا را شكر خوابش تنظيم شده سر ساعات 10 مي خوابد موقعي هم كه مي خوابد بايد برق ها را خاموش كنيم هيچ صدايي هم نباشد تا ويانا بخوابد.   ...
19 فروردين 1393