ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

خوشگل باباش **********

مامان فدات بشم که خانم شدی

روز جمعه مامان پروین مهمان داشت بابا سعید از من پرسید مهمان های مامان پروین چه کسایی هستند من هم داشتم اسمهای مهمان ها را به بابا می گفتم ویانا یکدفعه گفت ویانا هم هست قربونت بروم که همیشه حواست به همه جا هست . روز جمعه که رفتیم خانه مامان پروین ویانا خیلی ذوق داشت که زودتر مهمان ها بیایند بعد از اینکه مهمان ها آمدند ویانا چنان سرگرم بازی با ایرسا ، روشا ، رومینا ، سارینا ، ستیا شده بود که اصلاً پیش مامان وحیده نیامد خیلی تعحب می کردم که ویانا چرا اذیت نمی کند حتی چند بار مهمان ها و یا خودم تو جمع گفتیم که ویانا چقدر دختر خوبی شده واصلاً بهانه گیری نمی کند مامان پروین خیلی تعجب می کرد موقعی که توی آشپزخانه مشغول کار بودم چند بار سر...
8 آذر 1393

وای چقدر میوه

دیروز موقعی که می خواستیم برویم خانه یک وانت جلوی ماشین بابا سعید بود داخل وانت پر از میوه بود ویانا با تعجب نگاه کرد گفت (وای چقدر میوه ) وانتی میوه فروش بود بابا سعید پیدا شد از وانتی نارنگی گرفت ویانا از بایا سعید پرسید از مغازه نارنگی گرفتی ؟ بابا سعید گفت نه از وانتی که  پر از میوه بود . ویانا با تعجب گفت نه از مغازه میوه گرفتی (ویانا اصلاً باورش نمی شد که داخل وانت میوه هم می فروشند )     ...
5 آذر 1393

تولد مامان پروین

تولد مامان پروین روز یکم آذر بود ولی ما دوم آذر برای مامان پروین تولد گرفتیم البته تولد ویانا بود نه تولد مامان پروین ویانا هرکس که تولد باشد فکر می کند که تولد خودش (کیک و تزئینات و بادکنک و هر چی که توی تولد باشد) ویانا روز تولد مامان پروین کادو عید نوروز 94 را الان از مامان پروین و دایی ها گرفت ( کادو ویانا : یک جفت گوشواره طلا مدل کیتی) چون گوشواره ویانا کوچک شده بود مامان پروین تصمیم گرفت که زودتر عیدی ویانا را بدهد. ...
3 آذر 1393

موجودات خیالی

ویانا چند وقتی که خیلی با خودش حرف می زند و بعضی مواقع هم اشاره به چیزهایی می کند که اصلاً توی اطرافش وجود ندارد موقعی که کتاب می خواند مثلاٌ اگر داخل کتاب شکل گل باشد دستش را می برد توی کتاب بعد از داخل کتاب گل می کند می دهد به مامان وحیده یا اگر شکل میوه باشد از داخل کتاب میوه بر می دارد و شروع می کند به خوردن میوه (فکر کنم ویانا علاوه بر محیط واقعی یک محیط خیالی هم دارد)
2 آذر 1393

دوشنبه عروسی ویانا است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیروز موقعی که ویانا از مهد تعطیل شده بود می خواستیم برویم خانه گفت ویانا : انشاء اله دوشنبه عروسی من مامان وحیده : مبارک باشد حالا داماد کی ؟ ویانا : داماد خودم هستم مامان وحیده : من هم بیایم عروسی ویانا : آره مامان وحیده : من می خواهم بروم آرایشگاه خوشگل کنم بیایم عروسی ویانا تو هم می روی آرایشگاه؟ ویانا : آره می خواهم بروم آرایشگاه ابرو خوشگل کنم (با دستش اشاره می کرد به ابروش) لباس عروس بپوشم مامان وحیده : توی عروسی می خواهی چکار کنی ویانا : می خواهم برقصم ...
2 آذر 1393