ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

خوشگل باباش **********

امروز ویانا مهد کودک نرفته است

دیشب مامان پروین بعد از سرکار آمد خانه مان تا از ویانا مراقبت کند و برای ویانا چتر و خوراکی خریده بود (اولین چتر ویانا) البته ویانا سفارش داده بود ، ویانا هر وفت چیزی لازم داشته باشد بیشتر به مامان پروین و دائی ها می گوید مامان پروین با وجود اینکه خیلی خسته بود ولی با دلسوزی تمام از ویانا پرستاری می کرد و مامان وحیده بعد از دو روز بی خوابی دیروز خیلی راحت خوابید. امروز صبح مامان پروین وقت دکتر داشت ولی به خاطر ویانا مجبور شد که دکتر نرود تا ویانا حالش خوب بشود.   ...
27 آبان 1393

دست تنهایی مامان وحیده

دختر گلم دور روزه که مریض شده شب ها اصلاً خوب نمی خوابد امروز صبح خروجی ساعتی گرفتم ماندم خانه تا با بابا سعید برویم دکتر تا ساعت 9:30 باید می رفتم اداره اول که بردیم بیمارستان کودکان ولی دکتر تا ساعت 9 نبود بعد بردیم بیمارستان نزدیک خانه مان بعد از اینکه دکتر ویانا را معاینه کرد گفت بیماری ویروسی در ضمن ویانا کمی هم تب دارد . الان دو شب که مامان وحیده از بی خوابی خیلی خسته است . انشاء اله دختر گلم زود خوب بشود. موقعی که ویانا مریض می شود یا کاری برایم پیش می آید خیلی احساس تنهایی می کنم واقعاً دست تنهایی خیلی سخت ای کاش که خواهر داشتم یا مامان پروین شاغل نبود . (البته مامان پروین با وجود شاغل بود باز هم کمک می کند ولی بیشتر مواقع نمی شود...
26 آبان 1393

خانه سوم غربی

خانه ای که ویانا خیلی از آنجا خاطره زیاد دارد ، داخل آن خانه بزرگ شده و حالا با وجود دو ماه از اسباب کشی هنوز ویانا هر روز بهانه گیری خانه قبلی را می کند . روز تاسوعا که رفته بودیم اندیشه ویانا گریه که برویم خانه خودمان ما هم ویانا را تا جلوی در بردیم موقعی که رسیدیم در خانه اصرار می کرد که در باز کنیم برویم خانه خودمان آخر سر مجبور شدیم به ویانا بگوئیم که کلید نیاورده ایم نمی توانیم در را باز کنیم . دیروز هم که با عروسکش درباره خانه سوم غربی حرف می زد.
18 آبان 1393

غذای محبوب ویانا

ویانا چند وقت که خیلی علاقه شدید به ماکارونی پیدا کرده فقط ماکارونی پروانه ای هفته ای دو بار هوس می کند مثل دیروز که به مامان وحیده می گفت مامان ماکارونی بپز ، از موقعی که می خواستم ماکارونی را درست کنم نشسته بود توی آشپزخانه تا آماده بشود موقعی که می خواستم پیاز سرخ کنم ویانا می گفت ببینم چکار می کنی ؟ موقعی آب کش کردن ماکارونی دوباره ویانا می گفت ببینم ؟ تا آخر همین طوری مرحله به مرحله داشت نگاه می کرد . قربونت بشم واقعاً دیروز خیلی خیلی دختر خوبی بود . موقعی که خیلی دختر خوبی می شود و بهانه گیری نمی کند یک احساس خیلی شیرینی به من دست می دهد و فقط دوست دارم ویانا را بوس کنم و قربون صدقه اش بروم. ...
18 آبان 1393