ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

خوشگل باباش **********

گریه کردن ویانا اول صبح

ویانا اصلاً به شرایط جدید عادت نکره از یک طرف بهانه خانه قبلی را می گیرد از طرف دیگر هم صبح ها حسابی گریه می کند ولی بعد از اینکه می رود مهد کودک ساکت می شود موقعی که می رویم خانه  ویانا می گوید اینجا خانه خودمان نیست ، مبل ما کجاست ؟ و هزار بهانه دیگر..................... چند روز پیش هم که از کنار خانه قدیمی مان با بابا سعید رد شده بودند ویانا گفته بود (بابا یادته اینجا خانه ما ، من خیلی اینجا را دوست دارم) ...
30 شهريور 1393

دختر گلم نمی شود دیگر اداره من نیائی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اولین هفته صبح با بهانه گیری ویانا شروع شده بود ، حسابی بهانه می گرفت که می خواهم بخوابم بابا سعید رفت اداره دوباره من ماندم با ویانا مجبور شدم که بیاورم اداره با آنکه صبح مای بی بی کرده بودم داخل اداره ویانا خانم داخل مای بی پی پی کرده بود اینجا هم خیلی سخته که بخواهم پوشک عوض کنم هر وقت که می آید اداره بابد پی پی کند و من با کلی دردسر ویانا را مای بی بی کنم . ...
29 شهريور 1393

ویانا روز جمعه بداخلاق شده بود در حدی که مامان وبابا را دیوانه کرده بود.

روز جمعه ویانا خیلی بداخلاق شده بود بابا سعید ساعت 8 شب ما را برد بیرون اما بیرون رفتن هم فایده نداشت از خانه که در نیامده بودیم بیرون ویانا شروع کردن به جیغ و داد و بهانه گیری تا وقتی که برسیم خانه . اولش بردیم پارک آب و آتش یک ساعت دنبال جای پارک ماشین گشتیم آخر سر هم موقعی که رفتیم واقعاً پارک به غیر از فواره های آب که بچه های بزرگ می توانستنند بازی کنند چیز دیگری نداشت یک ربع که داخل پارک بودیم برگشتیم به سمت پارک شهر (امام خمینی) ویانا اصلاً داخل پارک دختر خوبی نبود خیلی اذیت کرد طوری که دیگر نه عصاب برای مامان وحیده گذاشته بود نه برای بابا سعید . وقتی که رسیدیم خانه می خواستیم کتابهای که مهد کودک داده بود جلد کنیم ( ویانا قرار از...
29 شهريور 1393

دوباره امروز ویانا آمد اداره مامان وحیده

دختر گلم صبح که مثل همیشه بداخلاق شده بود اصلاً راضی نبود حاضر شود که برویم من هم مجبور شدم که ویانا را راضی کنم اگر آمده شود می رویم اداره مامان وحیده  ، از پیشنهاد من خیلی خوشحال شده بود و سریع آماده شد و تا ساعت 9 اداره بود ولی از آنجائیکه که خیلی بازیگوشی می کرد و نمی گذاشت من کارهایم را انجام دهم مجبور شدم که بابا سعید زنگ بزنم بیاید دنبال ویانا ، طفلکی موقع رفتن خیلی بهانه می کرد که من مامانم را می خواهم .
26 شهريور 1393

امروز ویانا به اردو می رود .

دیروز برای رفتن به اردو رفتیم یک شلوار جین دمپا خریدیم که ویانا توی اردو راحت باشد . صبح که از خواب بلند شد ویانا مثل همیشه بداخلاق بود و حسابی خوشگلش کردیم و رفتیم مهدکودک. اولین اردوی ویانا شهربازی ساعت 8 تا 12 از طرف مهد کودک تاریخ 1393/06/25 ...
25 شهريور 1393

سفر یک روز به محمود آباد به خاطر ویانا 1393/6/21

ویانا چند روز بود که بهانه شمال را می کرد می گفت برویم کنار دریا شنا کنم ، کباب درست کنیم بخوریم . روز جمعه ساعت 7 صبح ویانا از خواب بلند شده بود ما اول تصمیم گرفتیم که یک رودخانه نزدیک تهران برویم ولی چون ویانا راحت آب بازی کند تصمیم گرفتیم برویم شمال تا شب هم برگردیم موقع رفتن زیاد اذیت نشدیم 2 ساعت کنار دریا بودیم به ویانا خیلی خوش گذشت ولی کباب نتوانستیم درست کنیم چون بابائی خسته شده بود مجبور شدیم برویم رستوان ویانا هم که خیلی علاقه به رستوان دارد ساعت 4 به سمت تهران حرکت کردیم ساعت 11 شب رسیدم خانه خیلی شلوغ بود واقعاً خیلی خسته شده بودیم ویانا که دید فعلاً قصد رسیدن نداریم رفت عقب ماشین برای خودش خوابید . صبح ساعت 6 صبح با کلی ناز ...
22 شهريور 1393

دختر نازم امروز آمده بود اداره مامانش

نفسم صبح نمی خواست از رختخواب بلند شود آنقدر بهانه گیری می کرد که نرود مهد کودک بابا سعید که دیرش شده بود رفت اداره تا من ویانا خانم را راضی کنم که آماده شود برویم مهد کودک  بعد از نیم ساعت راضی کردم که آمده شود برویم اداره توی اداره سی دی بهش بدهم توی کامپیوتر نگاه کند تا ساعت 9 صبح توی اداره بود و حسابی همکاران از ویانا پذیرائی می کردند بعد از ساعت 9 می گفت برویم خانه آخه من چطوری 9 صبح می توانم بروم خانه دخترم بهانه گیری دوباره شروع شده بود زنگ زدم بابا سعید که من از کارهایم مانده ام از صبح توی اداره هیچ کاری نتوانسته بودم انجام بدهم بابا سعید هم به بهانه پارک ویانا را برد مهد کودک .         ...
19 شهريور 1393

دختر پرتوقع من

ویانا هزار ماشاء اله خیلی پرتوقع شده و اصلا ً کلمه نه را نمی پذیرد (بقول خودش من کردم ) فقط حرف حرف خودش. خیلی چیزها را دیگر می فهمد و می خواهد. نمونه اش : 1- بابا سعید برویم شمال آب بازی کنم ، اردک بادی هم با خودم ببرم ، جوجه درست کنیم من بخورم. 2- برویم پاساژ لباس بخریم ، کفش بخریم وقتی هم که می بریم بیرون عاشق خرید کردن خیلی خرید لباس را دوست دارد. 3- موتور بی خطر بخریم من سوار بشم. 4- کیفش و روسری مامان وحیده را دستش می گیرد می گوید من دارم می روم خرید چی لازم دارید بعضی مواقع هم پول می گیرد . در خانه را باز می کند . خداحافظی می کند. 4- هرروز باید برود سوپر مارکت به سلیقه خودش کلی خورا...
18 شهريور 1393