ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

خوشگل باباش **********

روز دوم مهد کودک

ویانا روز اول خیلی دختر خوبی بود ولی نمی دانم چرا روز دوم موقع که خواستیم ویانا را تحویل بدهیم شروع کرد به گریه کردن مامان مامان پرسنل مهد مجبور شدن ویانا را کمی ساکت کنند تا مامان وحیده بتواند از پیش ویانا برود. در ضمن روز دوم مهد کودک را سه نفری رفتیم (مامان پروین - مامان وحیده - بابا سعید) که اول بابائی خداحافظی کرد بعد مامان پروین بدون اینکه ویانا بفهمد رفت از مهد کودک بیرون بعدش مامان وحیده . ...
28 مرداد 1393

اولین روز مهد کودک ویانا 1393/05/27

دختر گلم امروز اولین بار که می رود مهد کودک انشاء اله که محیط جدید برایش خیلی خوب باشد . اول صبح که آمدی اداره مامان وحیده اصرار که من اینجا نمی مانم برویم مهد کودک ساعت 8/30 صبح رفتیم مهد کودک و سریع با دوستان جدید ارتباط برقرار کرد حالا نمی دانم تا آخر وقت هم دختر خوبی می ماند و گریه نمی کند ؟   ...
27 مرداد 1393

نگرانی بابا سعید و گریه کنان مامان سوسون - مامان پروین - خاله الهام و خاله مهسا

از دیروز که خبر رفتن به تهران قطعی شده مامان پروین فقط می گوید بچه ام را گرفتید و صدای مامان پروین دیگر در نمی آید خیلی دارد قصه می خورد دیشب  مامان پروین خوابش نبرده  ، مامان سوسن و مامان پروین حسابی نشته اند کنار هم و شروع کردن به گریه کردن مراسم گریه کنان راه انداخته اند . ( خیلی خیلی به ویانا وابسته شده اند) ما هم که توی خانه هیچ بچه ای نداریم سرگرمی خانه مامان پروین و مامان سوسون شده بود . از این طرف هم بابا سعید از فکر ویانا که توی مهد کودک چطوری می خواهد بماند ؟ آیا گریه می کند ؟ با امروز دو شب که خوابش نبرده صبح بابائی می گفت قلبم درد می کند از فکر و خیال
22 مرداد 1393

تحول جدید1393/05/21

از هفته آینده یک تحولاتی توی زندگیمان قرار ایجاد شود اول اینکه انشاء اله هفته آینده اسباب کشی داریم و مجبوریم به خاطر محل کارمان بیائیم تهران و  توی این 2 سال به خاطر ویانا مجبور بودیم شهرک اندیشه باشیم که نزدیک مامان پروین باشیم . ویانا هم توی این دو سال پیش پرستارش بود ولی تصمیم گرفته ایم که بگذاریم مهد کودک انشاء اله توی مهد کودک به ویانا سخت نگذرد و از الان خیلی دلشوره و استرس دارم که ویانا چطوری توی مهد کودک می خواهد بماند؟ و از همه سخت تر خانه جدیدمان خیلی کوچک ولی تا دو سال باید با این وضعیت کنار بیائیم .   ...
21 مرداد 1393

سفر به چالوس در ایام تعطیلات عید فطر

بدترین سفری بود که تا بحال رفته بودیم روز سه شنبه موقع رفتن 15 ساعت توی را بودیم بعد از آن هم که رسیدیم نصفه شب بود مجبور شدیم توی چادر بخوابیم . روز چهار شنبه از ساعت 7 صبح تا 3 بعد از ظهر دنبال سوئیت بودم که پیدا نکردیم ( ما از روز چهار شنبه تا پنچشنبه می خواستیم برای یک روز اجاره نمی داند به خاطر ترافیک روز جمه اصلاً نمی خواستیم تا جمعه آنجا باشیم)  ساعت 3 که ناهار خوردیم می خواستیم برگردیم به اصرار مامان وحیده که ویانا دریا را ببیند و چون چند هفته قبل از سفر مایو خریده بودم به قول ویانا لباس دریا خیلی ذوق داشت که زودتر برود دریا که تنش کند موقعی هم که رفتیم دریا همین که امواج دریا را می دید فرار می کرد ولی بعدش حسابی حرفه ...
11 مرداد 1393

مادربزرگ های ویانا

                داد گوهر                                مامان پروین                                                                    ...
11 مرداد 1393