در ایام عید حوصله ویانا سر رفته بود بابا ویانا را برد پارک جوانمردان ایران
اولین عینک دودی که ویانا به چشماش زده و از بالای عینک نگاه می کند .
اولین جشن نیمه شعبان که ویانا رفته برج میلاد
یازده ماهگی
پارک جوانمردان ایران
تولد دایی حامد
نفس مامان فردا روز نیمه شعبان وارد یازده ماهگی می شود و من نظر کردم که هر سال روز نیمه شعبان دخترم صحیح و سالم باشد باهم بریم شیرینی پخش کنیم تازه فردا تولد دایی حامد هم هست . دایی جون دوست دارم تولدت مبارک "ماچ ماچ " از طرف ویانا ...
نویسنده :
مامان ويانا
13:30
بدون عنوان
پاره تن مامان دیروز خانه پرستارت یکمی نق نق کردی و بابا و مامان را می خواستی وقتی مامان آمد خانه دوست داشتم درسته بخورمت جیگرم فدات بعدش با هم رفتیم بیرون تا بابا آمد دنبالمون بابا برات بارفیکس خرید و رفتیم خانه مامان پروین بابایی تاپ دختملشو وصل کرد ویانا وقتی سوار شد آنقدر دوست داشت که سوار تاپ شده وقتی هم از ویانا سوال می کردیم که کی تاپ برات درست کرده پشت سر هم می گفتی بابا بابا تازه به عروسکت هم اشاره می کردی می گفتی آم که بهت بدم تا با عروسکت تاپ بازی کنی ...
نویسنده :
مامان ويانا
7:59